صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 12 روز سن داره

صدفی نمک خونه

خدای مهربون دوست دارم

دختر گلم بهترین خبری که شنیدم دیشب بود.خاله جون گفت سونوگرافی آناجون سالم بوده و نیازی به هیچ کاری نداره. خدای مهربونم تو خیلی خیلی خوبی و من خیلی خیلی ضعیف و ناتوان. من خیلی خوشبختم که خدای بزرگ و مهربونی مثل تو دارم. خدایا ی خوبم منو ببخش که از خوبیهاو بزرگیهات فراموش میکنم و در اولین مرحله ی مشکل ناامید میشم. خدا جونم منو بخاطر همه ی ساعات ناامیدیم ببخش.چقدر خوشبختم که خدایی چون تو دارم. چقدر سبکم الان که این حس نزدیکی رو دارم. چقدر لذت داره اگه همیشه بودنتو ،همراهیتو در کنارم حس میکردم. چرا تا بحال به این نرسیده بودم که تو چقدر بی منت به حرف بنده ی سراپا تقصیرت گوش میکنی. دوست دارم هزار بار بگم که من خیلی خوشبختم که تو خد...
27 آذر 1390

یه جمعه ی دیگه.

به دنبال اتفاقات روز 5شنبه و ناراحتی های پیش اومده اصلا حال و حوصله ی خودمم نداشتم.توهم که نمیدونم چرا یکی دو روزه اخلاقت بد شده .مدام غر میزنی .با دادا دعوا میکنی......اجازه نمیدی کسی به وسایلت دست بزنه..........الکی گریه میکنی.............از همه بدتر خیلی ترسو شدی.به کوچکترین صدا میگی ترسیدو بد جور میزنی زیر گریه.......... همون 5شنبه زن عمو جون (عموی من)تماس گرفتن که جمعه می خوا بیان خونمون.........وااااای اصلا حالشو نداشتم.......تازه قرار بود بریم خونه ی آنا جون پیتزا درست کنیم.......اما زشت بود نمیشد بهونه آورد......قرار شد بیان. جمعه بابایی رفته بود دنبال خونه.زنگ زدم به آنا جون که اونام بیان...........طفلی دید اصلا حوصله ندارم...
26 آذر 1390

هوای ابریه دلم

امروز و بهتر بگم از دیشب اوقات خوبی ندارم. اگه تواذیت نمی شدی دوست داشتم برم حرم پیش امام رضا.سبک بشم.آخ که چقدر نیاز دارم.اما وقتی مادر میشی مجبوری فریاداتو غصه هاتو بخوری تا بچه هات دلگیر نشن. دیشب خونه رو معامله کردیم...........اما نه به اون قیمتی که انتظار داشتیم............خدایا سرگردونمون نکن...........کمک کن تا زود خونه بخریم. چقدر بده که متوجه بشی اون چیزی که سالها فکرشو میکردی، نیستی........... دیگه نمتونم ادامه بدم چشمام کلیدارو نمیبینه. عزیزم ببخش ناراحتت کردم.غصه نخوری همه چی درست میشه.
25 آذر 1390

وااااااااااااااااااااااااااای

از صبح کلی حرف برات گفتم و کلی نوشتم .................... نمیدونم چرا و کی صفحه رو بستم اصلا بستم یا............ نمیدونم گیجم ...............باشه پس برای یه وقت دیگه........................ فقط این عکسو که فکر کنم باعث شد تا این اتفاق بیافته رو برات میذارم................. ...
21 آذر 1390

شیرین کاریهای دخترم

صدف مامان این روزا خیلی با مزه شدی.ماشاالله خیلی خوب حرف میزنی و خواستتو میرسونی. حتی کلماتی رو که فقط تو صحبت های ما شنیدی و ما مستقیم باهات تمرین نکردیمو خوب میگی.  مثلا دیشب وقتی بابایی نخ دندون کند تا خلال کنه سریع بهمون فهموندی که بهت نخ دندون بدیم. قربونت بشم به مسواک زدن خیلی علاقه داری خدا کنه همیشه همینطور بمونی. یه ساعت پیش داداشی میخواست از خونه بره بیرون.بهش گفتم کلاه بذار سرده.گوش نکرد.تو زود دویدی دم در و بهش گفتی "دادا .....کلاه.....سرد" چند روزیه از امیر یاد گرفتی اسب سواری کنی.دیشب ساعت 12 شب کنارت دراز کشیده بودم تا بخوابونمت یهو گفتی اسب.اومدی رو کمر  دردمند من نشستی .هی میگفتی اسب و هی منو بوس میک...
19 آذر 1390

مامان کفری میشه!!!!!!!!

بخاطر شرکت تو مسابقه ی نی نی و محرم نی نی وبلاگ خودمو به آب و آتیش زدم تا بتونم یه عکس درست و حسابی و آبرومند ازت بگیرم نذاشتی........... بخاطر عکس و البته برای اینکه تو هم با مراسم عاشورا آشنا بشی علی رغم سرمای وحشتناک مشهد روز تاسوعا رفتیم سمت حرم تا شاید هیآت ببینیمو در کنارش یه عکسی هم بگیریم............اما اونقدر زود از خواب بیدار شده بودیم که همه ی عزادارا رسیده بودن داخل حرم............داشتیم برمیگشتیم که یه دسته ی مثل ما جامونده ای رسید ............منم فرصتو غنیمت دونستم دادمت بغل داداشی تا باهم یک عکس بگیرین...............همون موقع مداح دسته شروع به خوندن کرد .............تو هم که شروع کردی به گریه کردن..............همه فهمیدن بچم...
17 آذر 1390

نکات رفتاری (اعمال) روز عاشورا

روز عاشورا، روز شهادت حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ و و یاران باوفایش و همچنین روز مصیبت و ناراحتی ائمّه اطهار ـ علیهم السّلام ـ و شیعیان ایشان است. نکات رفتاری یک شیعه در این روز عبارتند از: ◊ به کاری از کارهای دنیا مشغول نشود و به کسب درآمد نپردازد؛ ◊ مشغول گریه، نوحه و مصیبت باشد و به گونه‌ای عزاداری کند که در ماتم عزیزترین نزدیکان خود آنچنان عزاداری می‌نماید و خانواده خود را نیز بر این کار سفارش کند؛ ◊ زیارت عاشورا بخواند؛ ◊ بر قاتلان امام حسین ـ علیه السّلام ـ فراوان نفرین و لعنت کند؛ ◊ این روز را بر دیگر شیعیان جهت مصیبت آن حضرت ـ علیه السّلام ـ تسلیت بگوید؛ &l...
13 آذر 1390

بی بی انیشتین

داشتم برات پ ست قبلی رو میذاشتم که بالاخره پ ست چی بی بی انیشتینو آورد.. بابایی چند روز قبل از اینترنت برات سفارش داده بود. حالا ایشاالله که با هم کار کنیمو تو خوشت بیادو یاد بگیری.انیشتین کوچولوی من !!!!!!!!!!!البته ببخشید مادام کوری!!!!!!!!!!!!!!!! ...
9 آذر 1390

سه شنبه شلوغ!!

دیروز جلسه ی قرآن خونه ی مامان بزرگ بود....از هفته ی  قبل تصمیم گرفتیم جمع شدنمونو برای خونه مامان بزرگ بندازیم روزهای سه شنبه تا به این هوا هم ما و هم شما فسقلی ها از قرآن استفاده کنین. صبح آنا جون تماس گرفتن که آماده باش بابا ( پ در جون)میان دنبالت.....منم تو کوچولوی نازمو از خواب بیدار کردمو آماده شدیم.........با  پ در رفتیم. اونجا به غیر از شما و آرین جون هلیا جون (نی نیه خانم قرآن)هم بود.......تو که عزیز مامان اول هنوز گیج خواب بودی و آروم نشسته بودی.....................البته تا آخر مجلس بد نبودی...........اون دوتای دیگه ام خوب بودن........... بعد از قرآن و تفسیر زیارت عاشورا (که موقع خوندن شمام گاهی با ما همصدایی میکرد...
9 آذر 1390